جدول جو
جدول جو

معنی ام کتاب - جستجوی لغت در جدول جو

ام کتاب(اُمْ مِ کِ)
رجوع به ام الکتاب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ام الکتاب
تصویر ام الکتاب
ام القرآن، سورۀ فاتحه، قرآن، برای مثال فیض ام الکتاب پروردش / لقب امّی خدای از آن کردش (جامی۱ - ۶۸)، لوح محفوظ، در تصوف عقل اول که در نظر بعضی مرتبۀ وحدت است و به قول بعضی دیگر عبارت از نور محمدی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ام حباب
تصویر ام حباب
دنیا، مقابل آخرت، زندگانی حاضر، جهانی که در آن هستیم، در علم نجوم کرۀ زمین، جهان، گیتی، کهن بوم، کهن دز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهل کتاب
تصویر اهل کتاب
در فقه یهود و نصاری و زردشتیان که دارای کتاب مذهبی هستند، دوستداران کتاب، کتاب خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اُمْ مِ عَتْ تا)
کفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در اقرب الموارد عتاب بفتح عین و در تاج العروس بکسر و بوزن کتاب است. و رجوع به ام عتبان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کِ)
نام کتاب سیبویه در نحو عربی. این کلمه را چون مطلق آرند نزد نحویان مراد کتاب سیبویه فارسی است و اهل معانی بیان چون الکتاب گویند منظور دلائل الاعجاز عبدالقاهر باشد، و چون فقیهان الکتاب گویند مقصود مختصر قدوری است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ کَ)
درخت کوچک خارداری است. (از اقرب الموارد). درختی است کوهی برگش مانند برگ بید است. (آنندراج) (از مهذب الاسماء). برگ درخت آن و گل آن زرد باشدو ببرگ بید ماند و در چشم نیکو نماید و بوی آن بغایت کریه و گنده بود و چون باد بر آن گذرد آن بوی را پهن سازد. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان، خطی). اناغورس. عجب. حب الکلی. خروب الخنزیر. و رجوع به اناغورس شود
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ)
طعامی از گوشت سرخ کرده و پیاز و ادویه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ کِ)
جهودان و ترسایان. (آنندراج) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). یهود و نصاری. (ناظم الاطباء) :
تا مر اهل کتاب را مهمان
کند آن خرترین اهل کتاب.
سوزنی.
و رجوع به حکمت الاشراق ص 304 و المعرب جوالیقی و فهرست آن شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حُ)
دنیا. (لسان العرب) (منتهی الارب). عالم و جهان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ خَشْ شا)
سختی. (منتهی الارب) (آنندراج). داهیه. (المرصع) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُلْ کِ)
فاتحۀ کتاب (قرآن) ، زیرا در هر نماز بدان ابتدا می شود. (از لسان العرب). سورۀ فاتحه از قرآن. (از لسان العرب) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ام القرآن.
لغت نامه دهخدا
(رُ کِ)
چهارم کتاب. قرآن مجید را گویند. یعنی قرآن عظیم. (آنندراج) (شرفنامۀ منیری). کتاب چهارم آسمانی پس از توراه وانجیل و زبور. قرآن کریم که پس از زبور داود و توراه موسی و انجیل عیسی کتاب چهارم آسمانی بشمار آید
لغت نامه دهخدا
(کِ)
مرکّب از: بی + کتاب، که کتاب ندارد، مردی بی گذشت، بخیل. (یادداشت مؤلف)، رجوع به گذشت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نوشتن فرمودن. (منتهی الارب). نوشتن چیزی خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). چیزی نوشتن خواستن. نوشتن خواستن. (منتهی الارب). طلب نوشتن چیزی کردن. نویسانیدن. طلب نوشتن. بنوشتن داشتن.
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
هملختات. و آن جمع واژۀ عربی هملخت فارسی است. (ازدزی ج 2 ص 614، ذیل ملکتات). و رجوع به هملخت شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ قِ)
رفیقه یا قتیله دختر نوفل بن اسد. مطابق بعضی از روایات از زنان دانشمند دورۀ جاهلیت بوده است. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 231 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ کِ)
زمین. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ کَ)
کلب. (المرصع). رجوع به ام کلب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نوشتن آموختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خط آموختن کسی را. (المصادر زوزنی) (دهار) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از لا کتاب
تصویر لا کتاب
بی دین دشنامی است
فرهنگ لغت هوشیار
نامه داران فرو فرستادن نامه های دینی را از سوی خدا باور دارند هم چنین به کسانی که نامه باره ویا دوستار نامه ها و نوشته ها باشند فارسی گویان اهل کتاب می گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام حباب
تصویر ام حباب
گیتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام کلب
تصویر ام کلب
بیدکوهی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام الکتاب
تصویر ام الکتاب
سوره فاتحه
فرهنگ لغت هوشیار
رونویسی رونوشت برداری نوشتن فرمودن، نوشتن چیزی خواستن طلب نوشتن چیزی کردن، استنساخ کردن نسخه برداشتن رونوشت برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتاب
تصویر اکتاب
نویس آموزی: آموختن نوشتن، نویساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهل کتاب
تصویر اهل کتاب
((~ِ کِ))
پیروان مذاهبی که دارای کتاب هستند و عبارتند از، مسلمانان، یهودیان، زرتشتیان و مسیحیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ام الکتاب
تصویر ام الکتاب
((~. کِ))
قرآن، سوره فاتحه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استکتاب
تصویر استکتاب
((اِ تِ))
طلب نوشتن چیزی را کردن، نسخه برداشتن، رونوشت برداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتاب
تصویر اکتاب
نویساندن
فرهنگ واژه فارسی سره
لاکتاب، لاکردار، لعنتی، لامذهب، بی دین
متضاد: مذهبی، دیندار
فرهنگ واژه مترادف متضاد